صراط

انسان ها چه قدر ساده با جابجایی یک نقطه از خدا ، جدا می شوند

صراط

انسان ها چه قدر ساده با جابجایی یک نقطه از خدا ، جدا می شوند

درد دل زن ایرانی با مرد هموطنش

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود!
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود!
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من!
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی!
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود!
در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم!
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی!
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی!
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است!

در جواب تو میگویم ای برادر، ای هموطنم

نیاز نیست انسان بزرگی باشیم  .....


" انسان بودن " خود ، نهایت بزرگی است ......

می توان ساده بود ولی انسان بود .....


به همین سادگی
   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد