صراط

انسان ها چه قدر ساده با جابجایی یک نقطه از خدا ، جدا می شوند

صراط

انسان ها چه قدر ساده با جابجایی یک نقطه از خدا ، جدا می شوند

طبل رسوایی

حکایت؛ طبل رسوایی

مرد بی مقدار و تحقیرشده ای برای خودنمایی، هر بامداد سبیل خود را با پوست دنبه ای که یافته بود، چرب می کرد و در مجالس توانگران حضور می یافت و ادعا می کرد که در فلان میهمانی شرکت داشته و فلان خوراک چرب و لذیذ را خورده است و با رمز و اشاره می فهماند که شاهدش هم سبیل چربش است. شگفتا که شکم مرد یاوه سرا از این موضوع در عذاب بود و با زبان بی زبانی می گفت: خدا مکر دروغگویان را نابود کند. لاف گویی تو ما را در آتش گرسنگی افکنده است. به همین جهت سبیل او را نفرین و از خدا درخواست کرد که او را رسوا کند. دعای شکم گرسنه مرد یاوه سرا مستجاب شد و دیری نپایید که گربه ای آمد، پوست دنبه را ببرد و کودک مرد یاوه سرا این خبر ناگوار را در مجلسی که پدرش به یاوه سرایی مشغول بود، به اطلاع رسانید و طبل رسوایی پدر را به صدا درآورد.

مفهوم ارزشمند این حکایت سودمند این است که همان گونه که آفتاب عالمتاب هیچ گاه برای همیشه پشت ابرهای کبود پنهان نمی ماند، دروغگویی، یاوه سرایی و بزرگ نمایی انسان های بی مقدار هم مدت زیادی نمی پاید و دیری نمی گذرد که چهره ناحق بزرگ نمایان، خود نمایان بی اساس و دروغ پردازان نیز از پس پرده ابهام کنار زده می شود و نمایان می گردد؛ زیرا نظام هستی بر حق استوار است و ارزش واقعی از آن راستی و صداقت است، هرچند که باطل چند صباحی جولان دهد.

مولوی نیز در این سخن، ضمن نکوهش دروغگویی و یاوه سرایی، آن را از ویژگی های افراد پست و ضعیف می داند که می خواهند با جلوه گری بی مورد، خود را مهم بنمایند و جایگاهی برای خود در جامعه بیابند و یا اینکه کمبودهای روانی خود را به نوعی جبران کنند، در واقع، اینان همانند طبلی هستند که صدایشان گوش فلک را کَر می کند، ولی درونشان تهی از معرفت و بینش است. در حقیقت این عادت، نه تنها عامل رسیدن انسان به مراتب والا نیست، بلکه عامل سقوط، شرمندگی و بدبختی است.